حل شدن. مثل دانه های شکر در چای داغ. حل شدن در یک پسر؛ پسر ِ داغ.
فریاد می زند:
- مامااااان... تلفن رو برندار. با من کار داره.
کنترل تلویزیون را روی کاناپه می اندازد و به سوی تلفن می دود.