یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

 

دیوید عزیز


دارم به تو نامه ای می نویسم که در آن اتفاقی را که چند هفته ی پیش در کتابخانه ی MIT برایم رخ داد مرور کنم. من جلوی ردیفی از کتابها ایستاده بودم و داشتم سعی می کردم بین خریدن کتاب تو و کتاب راجر پنروز تصمیم بگیرم. حالا همانطور که خودت هم می دانی، نورون ها در ذات خود سلولهای حساسی هستند و قابلیت عجیبی در تقویت سیگنالهای بسیار ضعیف دارند. در نتیجه ی یک افت و خیز کوچک کوانتومی، چند مولکول اضافه از سیناپس هایی عبور کرده و در گیرنده های یک نورون محصور شدند. این تحریک اضافه، نورون گفته شده را از آستانه ی خود عبور داده و باعث تریگر شدن انفجارهای ریزی از اتفاقات شد که در نهایت به خریدن کتاب جدید تو، "کالبد واقعیت"، انجامید. با خواندن این کتاب متوجه شدم که تو از نظریه ی چندجهانی یا جهان های موازی حمایت می کنی، و در تعبیری که از این نظریه داری، هر افت و خیز کوانتومی را شروع چندشاخه شدن جهان می دانی که در نتیجه ی آن به ازای هر پیامد احتمالی ِ وضعیت کنونی در لحظه ی بعد، یک جهان تازه به وجود می آید. همچنین عقیده داری که این جهان ها همه به یک اندازه واقعیت دارند. به عبارت دیگر به طور ضمنی بیان می کنی که در جهانی دیگر، "من"ِ دیگری وجود دارد – کاملاً همانقدر واقعی که من واقعی هستم – که در حال حاضر کتاب پنروز را انتخاب کرده و می خواند. چطور جرأت می کنی چنین وصله هایی را به من بچسبانی؟! من واقعاً کتاب تو را خریدم، واقعاً این کتاب بود که آن را خواندم، و مطمئنم که آن را به کتاب پنروز ترجیح می دهم. تو چطور جرأت می کنی که بگویی آن شخص دغل باز در جهان دیگر به اندازه ی من واقعیت دارد؟ منتظر پاسخ ات هستم.


با احترام.

Seth Lloyd


----------------------------------------------


Seth عزیز


خیلی خوشحالم که از "کالبد واقعیت" خوشت آمده است، ولی آیا مطمئنی که آن را تصادفی انتخاب کرده ای؟ بسیاری از خوانندگان کتابهای من، آنها را بر اساس تفکرات منطقی خریداری می کنند، که در اینصورت اکثر افرادِ معادل آنها در جهان های موازی نیز همین کار را خواهند کرد. ولی خارج از شوخی بله! من تصادفی بودن انتخاب های روزمره را مانند تو می پذیرم، و می پذیرم که جهان هایی وجود دارد که تو در آنها به جای کتاب من، کتاب پنروز را خریده ای. مواجهه با عواقب این انتخاب نادرست بر عهده ی خودت خواهد بود و من در جهان های دیگر به هیچ وجه ناراحت نخواهم شد!  

ولی چرا به واقعیت یکسان جهان های موازی اعتقاد دارم؟ چون به صحت مکانیک کوانتوم اعتقاد دارم. فقط چند ساعتی را صرف نوشتن معادلات مربوط به حرکت همان مولکولهای اضافه ای که از سیناپس ها عبور می کنند کن، و تاثیر آنها بر خودت و محیط اطرافت را بررسی کن. توجه کن به اینکه randomness آنها به شکل انجام دادن دو چیز به طور همزمان ظاهر می شود: گذشتن از سیناپس و نگذشتن از سیناپس. به عبارت دیگر تاثیری که تصادفی بودن این افت و خیزهای کوانتومی بر تو می گذارد به این صورت خواهد بود: خریدن کتاب من، و خریدن کتاب پنروز. این تاثیرات در لحظه گسترده می شوند، هر چیزی را وادار می کنند که چند کار را با هم انجام دهد. و از آنجایی که در یک جهان به اندازه ی کافی فضا برای وقوع تمام حالات نداریم، به ناچار جهان های موازی می آفرینند. چه چیزی است که به  یک خروجی نسبت به خروجیهای دیگر، اعتبار بیشتری ببخشد؟

با اینحال جهان ها بر یکدیگر تاثیر می گذارند. با اینکه این تاثیرات بسیار کوچک هستند، ولی می توان با آزمایش های خیلی دقیق آنها را مشاهده کرد. پروژه هایی در راه هستند، که مطمئنم تو هم به اندازه ی من چشم به راهشان هستی. توسط این پروژه ها می توان محاسبات خوبی در رابطه با جهان های دیگر انجام داد. وقتی یک کامپیوتر کوانتومی محاسبات پیچیده ای را در دل خود انجام می دهد، همه ی ما مطمئن هستیم که تمام حالات ممکن "در جایی" بررسی شده است. ولی جهان ما آنقدر جا ندارد که بتواند در اختیار این کامپیوتر قرار دهد. این کامپیوتر وسیله ای است که بین تمام جهان ها به اشتراک گذاشته شده است. چه اثباتی واضح تر از این می توان برای چنین تعبیری از نظریه ی چندجهانی ارائه داد؟


منتظر پاسخ ات هستم.

David Deutsch.


----------------------------------------------


پی نوشت: David Deutsch یکی از شخصیت های مورد علاقه ی منه. الگوریتم Deutsch-Jozsa مال این آدمه و کارهای خفنی در زمینه ی محاسبات کوانتومی کرده. چیزی که این بالا آورده ام، ترجمه ی قسمتی از یه سری نامه نگاری ِ خیلی جالب این آدم با Seth Lloyd درباره ی میزان واقعیتِ جهان های دیگه است. اگه دوست دارید متن کامل انگلیسی این نامه ها رو بخونید، اطلاع بدین که بهتون mail بزنم. آها.. در ضمن همه ی این ترجمه ها و چیزمیزای دیگه copyrightشون مال منه!