چه ترکیبی
از موسیقی و آب در کنار یک جنگل بیکران با شب؛ به کنار برکه ی پر زرق و برقی در
میان برگهای سیب و پرتغال و انجیر کوهی. ماه افتاده داخل آب، تو داخل من. تو: وجد
و وحشت. من: می پرم داخل آب و دهان باز می کنم و ماه را می خورم. آب در ثانیه پاهایش
را باز می کند و ماه تازه ای می زاید. درخت ها از بیرون آب صدایم می زنند، با صدای
معشوقه ام و صدای پدرم. و صدای پسرم که تصویرش با دقت در کنار آب ساخته می شود:
توپ به دست و نگران. در گذشته ی من چه اتفاقهایی خواهد افتاد؟ مثلاً معلولیت و
ناهنجاری ذهنی. یا کنسرت های راک و دود ماریجوانا... تو ای برکه ی پربار! با سینه
های پر از شیر برای هزار تصویر که مدام به دنیا می آوری... تصویرهایی که پراکنده
می شوند در دنیا، یک دست توی دماغ و یک دست به خاراندن کون. ای برکه ی فربه با
رانهای گوشتی و رگه های سفید روی پوست! در گذشته ی من چه اتفاقهایی خواهد افتاد،
که اکنون سه لیتر آب کرده ای داخل شش هایم و عین خیالت نیست؟