یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

مکاشفه

 
چه ترکیبی از موسیقی و آب در کنار یک جنگل بیکران با شب؛ به کنار برکه ی پر زرق و برقی در میان برگهای سیب و پرتغال و انجیر کوهی. ماه افتاده داخل آب، تو داخل من. تو: وجد و وحشت. من: می پرم داخل آب و دهان باز می کنم و ماه را می خورم. آب در ثانیه پاهایش را باز می کند و ماه تازه ای می زاید. درخت ها از بیرون آب صدایم می زنند، با صدای معشوقه ام و صدای پدرم. و صدای پسرم که تصویرش با دقت در کنار آب ساخته می شود: توپ به دست و نگران. در گذشته ی من چه اتفاقهایی خواهد افتاد؟ مثلاً معلولیت و ناهنجاری ذهنی. یا کنسرت های راک و دود ماریجوانا... تو ای برکه ی پربار! با سینه های پر از شیر برای هزار تصویر که مدام به دنیا می آوری... تصویرهایی که پراکنده می شوند در دنیا، یک دست توی دماغ و یک دست به خاراندن کون. ای برکه ی فربه با رانهای گوشتی و رگه های سفید روی پوست! در گذشته ی من چه اتفاقهایی خواهد افتاد، که اکنون سه لیتر آب کرده ای داخل شش هایم و عین خیالت نیست؟