یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

David Bain یه استاد فلسفه است از دانشگاه Glasgow که قبلترها توی Oxford و Nottingham هم تدریس می کرده. چیزی که پایین میخونید ترجمه ی یکی از سوالهای این آدمه که فکر کردن بهش  خوبه و به شما هم پیشنهاد می کنم که حداقل چند دقیقه روش وقت بذارید.


 

فکر کنید یه مردی به اسم Bill توی شهرتون زندگی میکنه که کاملاً سالمه و خانواده یا دوست صمیمی ای نداره. با فرض اینکه اعضای بدن Bill می تونه 5 نفر دیگه رو از مرگ نجات بده (مثلاً یکیشون کلیه میخواد، یکی قلب می خواد، .etc) آیا اشکالی داره اگه Bill رو بکشیم تا 5 نفر دیگه رو نجات بدیم؟


این موقعیت رو تصور کنید: شما به همراه شش نفر دیگه مورد گروگانگیری قرار گرفته اید. آقای گروگانگیر میاد به شما میگه اگه تا آخر شب یکی از این شش نفر رو بکشید، 5 نفر دیگه رو آزاد می کنه. در غیر اینصورت 5 نفر رو میکشه و نفر ششم رو آزاد می کنه. (در هر دو صورت شما رو آزاد می کنه و خطری متوجه حال شما نیست). با فرض اینکه alternativeهایی مثل FBI و فرار از پنجره و ... نداریم، در این مثال کاملاً منطقیه که بهتره یه نفر رو بر خلاف میل خودش بکشید تا 5 نفر رو نجات بدین. حالا چرا توی مثال قبل(اهدای عضو) این کار رو نکردیم؟


حتی اگه خوب متقاعد نشدین، یه مثال دیگه میزنم. شما توی یه قطار هستید که ترمزش کار نمیکنه و نمیشه نگهش داشت. یه جایی ریل قطار دوشاخه میشه: سمت راست 5 نفر به ریل بسته شده اند، و سمت چپ یه نفر به ریل بسته شده. مطمئناً اگه بخواید مسیر قطار رو انتخاب کنید، سمت چپ رو انتخاب می کنید و کشتن یه نفر رو به کشتن 5 نفر ترجیح میدین.


حالا سوال اینجاست: چرا Bill رو نکشیم؟