یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

مازیار، داخل اتاق روبروی کامپیوتر قوز کرده بود و مثل چی فکر می کرد. می خواست نوشته ی تازه ای بنویسد و به وبلاگش داخل کند، ولی مدام جمله ی پدربزرگش در گوش او طنین می انداخت: «وبلاگی که چهار تا کامنت ناقابل واسه هر پستش نداشته باشه رو باید شاشید توش»... فریاد کشید آقا جون! کجایی که ببینی به چه روزی افتاده ام؟ شب بود و صدایش در سرسرای هال پیچید. کلاغها از روی درختان پریدند و با صداهای درهم و برهم به جای دیگری پر کشیدند. آقا جون اما نبود...

 

مازیار با خود فکر کرد: «چه چیزی باقی مانده؟ چه چیزی باقی مانده؟»... چه چیزی باقی مانده بود؟ می توانست هنوز چیزهای خیلی خوبی بنویسد و به وبلاگ داخل کند. هزار جور ایده در سر داشت. اصلاً دنیا چپ و راست ایده می ریخت جلویش. مثلاً «من با لوله محکم می کوبم توی سر نینا و بهش میگم برو بابا حال داری؛ نینا به کنجی می رود و زانوی غم بغل می کند و زارزار گریه سر می دهد.» این نوشته ها، همه مایه ی خوشحالی و تازگی روح بود. با اینحال وبلاگ مازیار چیزی را کم داشت. روح پدربزرگ ناگهان مثل بنز ظاهر شد: «بشاش توووووووش... بشاش توووووووش» همه چیز حالت spookyای به خود گرفته بود و مازیار کمربندش را باز می کرد که بشاشد توش، دستهایش می لرزید و عرق بر هر کجایش آشیانه داشت...

 

چه چیزی باقی مانده؟ چه چیزی باقی مانده؟

 

دنیای اطراف من داستان عظیمی است که بی وقفه روایت می شود و کامنت دانی ندارد اصلاً. این وسط ما خرده نویسنده های کوته فکر چی هستیم که فکر می کنیم ادبیات ارث بابایمان است؟ پدربزرگ دوباره ظاهر شد.. انگشتهایش را اینطوری جلوی چشمهایم تکان می داد و هی حرف از شاشیدن توی وبلاگ می زد. گفتم آقا جون! زمانه خراب شده است. هیچ چیز سر جای خودش نیست. من هم اگر بشاشم که روا نیست که.

 

شب، تازه بود.

 

گربه ای از روی دیوار حیاط رد شد.

 

سکس مقعدی، دختری را در سعادت آباد جر داد.

 

مرد همسایه در خواب غلتی زد.

 

مازیار فکر کرد اینها همه یک چیزند، و وبلاگ او همان چیز است. و همه چیز همان چیز است و اصلاً چیز دیگری وجود ندارد که باقی مانده باشد. نسیم شبانگاهی پرده ی اتاق را تکان داد. فضا بوی خاصی داشت و مثل عطر گلهای لاله و سنبل بود. مازیار صفحه ی نورانی مانیتور را بغل کرد و اشک شوق ریخت. سپس دستهای لرزان و دعاگویش را به کیبورد برد و مناجاتی را به عنوان حسن ختام وبلاگش تایپ کرد.

 

نظرات 10 + ارسال نظر
سینا 1389/06/18 ساعت 08:16 ب.ظ http://sinajoon.blogsky.com

سلام خیلی پست قشنگی بود ولی ۴ تا کامنت با ۴۰۰ تاش چه فرقی داره وقتی همه میخوان بگن(وبلاگ قشنگی داری.به منم سر بزن)
کسی حوصله فکر کردن نداره در عوض سایتای سکسی پهنای باند تموم می کنن.

esepranza 1389/06/18 ساعت 11:19 ب.ظ

نشاش آقا!‌ نشاش!
کامنت داشتن که دلیل خوب بودن وبلاگ نیست.مرد حسابی! من که هر بار خوندم بعدش صلوات ارسال کردم برات.
در هر صورت تعداد خواننده هات از خواننده های وبلاگِ من بیشترِ.
تازه کلی هم با موسیقی های پیشنهادیت حال می کردم.

نازی 1389/06/19 ساعت 04:30 ب.ظ

من میخوندم بیشعووووووووور :(((((((

گلشن 1389/06/26 ساعت 05:14 ب.ظ

بشاش بابا...
بعد روتو کن اونور منم بشاشم...

5dr 1389/06/30 ساعت 11:03 ق.ظ http://5dolarnew.blogfa.com/

سلام مازیار
متن جالبی بود
نویسنده توانایی هستین، از دیدن وبلاگتون خوشحال شدم...
٨٠% از دست آوردهای شما حاصل٢٠%فعالیت های شماست! درآمد واقعی (5 دلار با یک کلیک)
حداقل خوندنش ضرر نداره
مشاوره رایگان برای ایجاد حساب بانکی پی پل و آلرت پی و خرید vpn
با ما همراه باشید

[ بدون نام ] 1389/06/31 ساعت 10:04 ب.ظ

این خانوم گلشن اینجا توضیح بده که اصلا اینکه وقتی آقا مازیار داره میشاشه ایشون برنمیگردن ولی وقتی ایشون می خواد بشاشه آقا مازیار باید برگرده!؟ و اصلا حکم اش چیه و آقا مازیار اینکه دیده می شه موقع شاشیدن باعث عذاب آخرت می شه یا نه!
در مورد ارسال صلوات گفته میشه که این صلوات ها چون از روتر های ساخت کشورهای غیر اسلامی عبور می کنه دیگه اثر خودش رو از دست می ده و باید شاشید بهش اصلا! بعدش هم فرستادن کامنت که فکر هم نمیخواد و همین سایت آقا مازیار هم به خواست خدا هی پهنای باند تموم می کنه!

vo0ro0jak 1389/07/01 ساعت 02:05 ق.ظ http://vo0ro0jak66.blogsky.com

سلام مازی خوفی؟؟؟چه عجب اومدی خونه ی ما ها؟؟؟خیلی خوشحالیدم اومدی.بازم بیا

محدثه 1389/07/08 ساعت 12:48 ب.ظ

"عرق بر هر کجایش آشیانه داشت" =)))

دهان پاره 1389/08/05 ساعت 02:36 ب.ظ http://moanas.blogsky.com

حالا آخرش چی شد شاشید توش؟
سیستمش قبل از بلاگش به فنا رفته حتما

خورشید 1389/08/21 ساعت 11:25 ق.ظ

با عرض سلام
من اتفاقی وبلاگ شما عزیز را پیدا کردم.خیلی قشنگ می شاشی.
به وبلاگ من هم سر بزن حتما:
golbolbol@blogspot.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد