یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

از ساعت ده و چهل تا یازده و نیم:

 

نیروهای سرکوب خیلی زیاد بودند. ولی ما هم کم نبودیم. دیدیم از روبه‌رو عده‌ای خودی دارند به سمت ما می‌آیند. سریع خودمان را جمع‌وجور کردیم و به آن‌ها وی نشان دادیم. همان موقع ضدشورش ریخت و پا به فرار گذاشتیم. در یکی از کوچه‌های فرعی دوباره به چند نفر وی نشان دادیم و متفرق شدیم. در مسیر اصلی اوضاع بد نبود ولی نمی‌شد نتیجه‌ی خاصی گرفت. با دودلی و به‌سرعت وی‌ها را نشان دادیم و مسیرمان را عوض کردیم. در پیاده‌رو اوضاع خوب بود ولی اگر وی می‌دیدند رحم نمی‌کردند. با این حال خیلی‌ها یواشکی وی نشان می‌دادند و سریع گم‌وگور می‌شدند. ما هم از همین فرصت استفاده کردیم و چند وی نشان دادیم.
 
 
 
 
پی نوشت: این نوشته مال خودم نیست. ولی به نظرم خیلی خدا بود و اینجا گذاشتمش.