یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

فیلمنامه ی درپیت

 

کله ی عشقش را دودستی میگیرد و فشار می دهد:

- گوش کن.. هر اتفاقی که بیفته، می خوام بدونی که دوستت دارم..

عشقش گریه می کند. کله ی عشقش را تکان تکان میدهد.

- میفهمی؟

عشقش در حال گریه کردن سر تکان میدهد.

[موسیقی رمانتیکی در پس زمینه ی فیلم جریان دارد. زنهای چهل ساله ی نود کیلوییِ داخل سینما، زارزار گریه میکنند]