یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

یک مسافر تنها

من یک مسافری هستم که همانطوری که این بالا اشاره شده خیلی تنها است..

احساس شاعرانه

 

چه کسی خواهد دید

مردن ام را بی تو؟

گاه می اندیشم

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟


آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی

روی خندان تو را

کاشکی می دیدم

شانه بالا زدنت را بی قید

و تکان دادن دستت که "مهم نیست زیاد..."

و تکان دادن سر

و تکان دادن گوش

و درآوردنِ دست از آستین

و درآوردنِ صدای موتور با دهان...

 

نظرات 5 + ارسال نظر
حسین 1389/03/24 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود. اروزی موفقیت دارم برای شما

سیمین 1389/03/25 ساعت 10:43 ب.ظ

چه جالب بوددد:))ادامه نداره؟؟ شاعرش کیه؟؟ :)

خورشید 1389/03/26 ساعت 11:24 ب.ظ

بله بسیار جالب بود. ارزوی موفقیت دارم برای شما

پریسا 1389/04/03 ساعت 04:04 ب.ظ

من هم برای شما آرزوی موقفیت موقفیت (زیاد) دارم!

پریا 1389/04/04 ساعت 06:44 ب.ظ http://pariakarimi.blogfa.com

خیلی خوب بود اولش رفتم تو حس عاشقانه و مظلومیت آخرش ترکیدم از خنده!!:)):))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد